آقاسید حسینآقاسید حسین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
آقاسیدحسام الدینآقاسیدحسام الدین، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
روزیکی شدن من وبابایروزیکی شدن من وبابای، تا این لحظه: 16 سال و 23 روز سن داره

سیدحسین ،عسل زندگی

این روزهای من وبچه هام

1394/8/13 9:16
529 بازدید
اشتراک گذاری

سلام...

ببخشیدکه دیربه دیرمیام،بااومدن یه غنچه کوچولوی دیگه به زندگیمون دیگه فرصتی پیش نمیاد که به وبلاگ سری بزنم آخه مراقبت ومواظبت از2تا گل پسریه کم سخته،البته نه خیلی سخت ولی دیگه وقتی واسه این کارانمیمونه. آقاسیدحسین که بدی های فوق العاده خودش روداره،صبح هاکه تاساعت9-10خوابه وقتی هم که بیدارمیشه اگه بابایی سرکارباشه تاوقتی که ازسرکاربرگرده مدام می پرسه بابایی کی میاد؟تازه ساعت روهم یادگرفته میدونه کی میاداما بازم می پرسه،وقتی که لحظه دیدارش فرابرسه،تقریبایه10دقیقه زودترمیره بیرون توکوچه به استقبال باباجونش وقتی هم که صدای جیغ زدنش میادمیشه فهمید که بابایی اومده وکلی ذوق میکنه،یه وقتایی دلم میسوزه آخه هیچ وقت واسه من این بی قراری هارونمیکنه،امیدوارم همیشه این طوری نباشه،شایدم زیاد بامنه ازم سیرمیشه آخه ازصبح که بیدارمیشه تاآخرشب بیداره وحسابی شیطنت میکنه،منم یه وقتایی سرش داد میزنم ودعواش میکنم یه وقتایی حسابی دلم واسش میسوزه که همچین مامان بدی داره،اما گل پسرمامان کینه دل نیست وسری یادش میره ودوباره کارخودش رومیکنه،حالاهم که داداشی یه کم بزرگ تروشیرین ترشده اونقدباهاش ذوق میکنه ومدام می خوادبیدارباشه تا باهاش بازی کنه،دست وپاهای کوچولوشومیگیره ونرمشش میده این طفل بیچاره هم ذوق میکنه ومیخنده باهم کلی عشق میکنن،چندروزپیش هم که سرماخوردگی خفیفی داشت باهاش بازی میکرد وشکلک درمی آورد،مدام بهش میگفتم نزدیک داداشی نیا اونم سرما میخره اماکو گوش شنوا وقتی که واکسن 4ماهگی آقاسیدحسام روزدیم خداروشکراذیت نکرداما دو،سه روزبعدش سرماخوردگی خیلی بدی گرفت سرفه های صدا دارمیکرد،جمعه هم بودازدکتراطفال خبری نبود وبردیمش به مطب عموی بابایی که دکترعمومیه وقتی واسش توضیح دادم که چی شده ومعاینه شدگفت که آقاسیدحسام خروسک گرفته ویه آمپول کوچول موچولو میخواد من قبول دارنشدم که آمپول بزنه ترجیح میدادم که داروبده اماسوزن نه،ولی دکترهم دارو داد هم آمپول که اگه حالش بدترشدآمپول وحتماباید بزنید،فردای اون روزحالش خیلی بدترشد وقتی دیدم گل مامان اینطوری داره زجرمیکشه به آمپول راضی شدم ،خداروشکرخیلی حالش بهترشدامیدورم این اولین وآخرین آمپول مریضی غنچه مامان باشه.ببخشیدکه یه کم حرفام طولانی شد.

اینم یه چندتاعکس ازدوتا گل پسر 

  

 

 

ازاینکه دست آقاسیدحسام تودهنش رفته کلی ذوق کردهخندونک

 

روزیکه از مراسم علی اصغربرگشته بودیم که آقاسیدحسین ونبرده بودم کلی گلایه کردکه چرا منوباخودتون نبردینشاکی

 

مراسم عزاداری آقااباعبدالله الحسین(ع)

 

مریضی آقاسیدحسام

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان فرزانه
24 آبان 94 17:13
سلام مامانی چقدر بچه هاتون نازه ماشالا خدابرات حفظش کنه عزیزم به سایت منم سر بزن مطمئنم که خوشت میاد کلی کار قشنگ دارم تبدیل عکس به آتلیه ایو کلیپ عکس از شیرین عسلت وتم برای جشناومراسمات لطفا یه سر بزن نمونه کارامو ببین انشالا که میپسندی 09187059389 میتونی از طریق پیامک یا تلگرام باهم در ارتباط باشیم