آقاسید حسینآقاسید حسین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
آقاسیدحسام الدینآقاسیدحسام الدین، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
روزیکی شدن من وبابایروزیکی شدن من وبابای، تا این لحظه: 16 سال و 18 روز سن داره

سیدحسین ،عسل زندگی

روزپدر...

  خورشید چراغکی ز رخسارعلیست                           مه نقطه کوچکی زپرگارعلیست                             هرکس که فرستد به محمدصلوات                        همسایه دیوار به دیوارعلیست                      ولادت مولای متقیان حضرت علی(ع)وروزپدررابه همسرعزیزومهربانم تبریک می گوییم.                  ...
17 ارديبهشت 1394

اولین بهار94آقاسیدحسین

  مژده  ای دل که دگرباره بهار آمده است خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی این پیامی است که از دوست به یار آمده است شاد باشید در این عید و در این سال جدید آرزویی است که از دوست به یار آمده است !   این عکس روصبح که برای رفتن عیددیدنی آماده شده بودیم گرفتم،موقع سال تحویل آقاسیدحسین خواب بودن البته تا ساعت 1/45دقیقشو طاقت آورد ولی دیگه نتونست وخوابش برد،به خاطرایام فاطمیه سفره هفت سین ساده ایی انداختم ...      این عکس دسته جمعی ازبچه های فامیل که روزعیدخونه پدربزرگ دعوت بودیم.       روز13به درامسا...
30 فروردين 1394

نوروز1394مبارک.

     خدایای رحمان نوید میلاد سال نو را بر دوش نسیم بهاری گذاشت تا این امانت سبز را به رسم آغاز به خالق سپارد.حلول سال نو و تولد دوباره طبیعت، عید فرخنده و کهن نوروز باستانی را که یادگار نیاکان و پیام‌آور دوستی، عشق و محبت، با لطافت گیاه و خرمی طبیعت، فرخنده ومبارک باد. ...
1 فروردين 1394

بازیهای آقاسیدحسین

      برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید...                      علاقه خیلی زیادبه خونه سازی بااشکال مختلف همه روخودت به تنهایی درست کردی.   یه وقتایی ساختموناتو محکم نمی سازی بعدشم انتظارداری که خراب نشن مثل این یکی...       ردیف کردن کفش های اقوام خونه مادربزرگ اینجایه خونه بیسکوبیتی درست کردی ردیف کردن سودوکو همه ایناروخودت به تنهایی انجام دادی. قطارکردن شیشه های شربت... یه وقتایی صندلی زیرپامیگذاری ودکوروبهم میریزی و،واسه خودت قطاردرست میکنی. یه وقتایی که بابا...
25 اسفند 1393

3تا4سالگی...

این پست شامل بخشی ازعکس های 3تا4سالگی پسرگلم می باشد.              نمایشگاه کیف چرم وآقاسیدحسین کیف مامانی،ازراست اولی وچهارمی.   پاییزقشنگ خونه ما...   دوستای پسرم... نشسته ازراست،سیدابولفضل،زهراسادات،سیدعلیرضا،فاطمه سادات ایستاده ازراست،هانیه(نوه ارشد)سیدحسین،سیدامیر،ریحانه،امیررضا،فاطمه سادات        عشق نمازخوندن...   درحال خواندن مناجات وقتی موبایل دستت باشه،همه رودورخودت جمع میکنی ودست کسی هم نمیدی.   اینجاباباسیددرحال آتش زدن هیزمه وشما چنددقیقه بعدکنارآتش رفتی ویه کم ازشالتو سوزون...
25 اسفند 1393

2تا3سالگی...

  این پست شامل بخشی ازعکس های 2تا3سالگی پسرگلم می باشد.    کره بابابزرگ درکنارمحمدخاله جون       محرم 92همراه کاروان عاشورا،اولش که سواراسب شدی خوشحالی کردی ولی یه ذره که اسب تکون خورد باگریه بابایی آورددپایین.               بیمارستان عمل چشم دومت بود،اینجا بی تابی می کردی که بریم خونه    این به به ایی نازوخوشکل وباباجلیل واسه آقاسیدحسین نذرکرده بود(دست باباجون دردنکنه)وماهم این هدیه روواسه گلپسری عقیقه کردیم تاهمیشه سالم وتندرست باشی عزیزم.    فاطمه سادات، آقاسیدحسین ،محمد    سوغات کربلا ...
23 اسفند 1393