تولد 25سالگی مامانی
اولین روزازآذرماه تولدمامانی بود،روزتولدم اصلا حالم خوب نبود یعنی خیلی،خیلی حالم بدبود آخه قراره دوباره مادربشم چون که خداخواسته وکاری هم نمیشه کرد فقط خیلی می ترسم...
ولی اون روزو بابایی باگل پسری رفتن توآشپزخونه ودوتایی واسه من کیک می پختن وامسال پسر مامان بهم گفت (مامانی تولدت مبارک) وهدیه بابایی رو بادستای کوچیکش اون به من داد و منو خیلی خوشحال کردن ازگل پسری وهمسری هم خیلی ممنونم امیدوارم همیشه درکنارهمدیگه شادوتندرست باشیم وازاین روزهای زیباوبه یادموندنی لذت ببریم.
البته این پست روهم بایدزودترازاینا میگذاشتم امانشد به هرحال تولدم مبارک.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی